منوی اصلی پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
Taravoshate zehn هرمطلبی که دراین وبلاگ نوشته میشه نوشته ی خودمه!شاید زیاد جالب نباشن اما دوست دارم تراوشات ذهنم را نوشته باشم!این نوشته بر اساس دیدن زندگی مردم دراطرافم برداشتهام از فیلم واهنگ و....است وهیچ ربطی به احساس شخصی ندارد که برداشت بشه که این وبلاگ احساسی وعاشقانس! دوست دارم مرا درون قبری بگذارند! خاک ها را مشت مشت برویم بریزند! فاتحه ای برایم بخوانندو دور شوند... من بمانم ودیواره های قبر وخدایم!... درشبانگاه! شب اول قبر! دیواره ها به آغوشم کشند!... دوست دارم از دنیا دور باشم!... دوست دارم فاتحه ای برایم بخوانند... تراوش ذهن...21/5/92...23:07... موضوع مطلب : همه هستندو هیچکس نیست!.... تنهانیستم و تنهایم... میفهمی چ گویم؟؟؟ زندگانی من اینگونه است!!! تراوش ذهن...21/5/92....22:51
موضوع مطلب : کسی حال ما نپرسد! ولی ما گوییم! گوییم که دلمان بسی تنگ است... تراوش ذهن...27/5/92...22:20..
موضوع مطلب : آنقدر دلم تنگ و لنگ است که دیگر نوشته ها وصفحه کلید هم توانایی همراهی اش راندارند! تراوش ذهن...28/5/92..13:27
موضوع مطلب : داستان عشق ما شده است همان داستان دوری و دوستی... از هم بیخبر و دور که باشیم مشتاق و بیقرار همیم.... لحظه ای که درکنار همیم... انگار نه انگار که ماهمان عاشقان دیوانه ای بودیم که دست لیلی و مجنون , شیرین و فرهاد را بسته بودیم!.... تراوش ذهن..10/6/92...13:29 موضوع مطلب : |