گفته بودیم گَر دور زِ هم باشیم خواهیم مُرد...
دور شدیم وهنوز زنده ام نفسی می آید و میرود!
اما مرگ را بیشتر دوست دارم!
گر بیاید به آغوشش میکشم!
وقتی زنده ام و حکم اسیری را دارم ,
که در اسارت عشق, زندگی اش در چارچوب شکنجه است,
ذره ذره توانش کم میشود تا روزی به ته رسد و...
دم وبازدمها رهایش کنند!
تراوش شده از ذهن در تاریخ 10خرداد92....1:01AM
موضوع مطلب :